وزنه بردار 31 ساله ایرانی به سی ان ان گفت که در اواسط مسابقات احساس کرد مجبور است تیمش را رها کند و از دست هم تیمی هایش فرار کند.
او از تصمیمی که زندگی او را برای همیشه تغییر میداد عذاب میکشید، اما حدود ساعت 3:30 صبح تصمیم خود را گرفته بود و از هتل خود در شهر نروژی استاوانگر، در ساحل دریای شمال، خارج شد.
اسدالله زاده یادآور شد: آنچه را که برای سفر لازم داشتم برداشتم و رفتم. سریع به سمت ایستگاه اتوبوس دویدم اما پنج دقیقه دیر رسیدم. هوا خیلی تاریک بود و خیلی استرس داشتم.»
در حالی که منتظر بود، مدام تصمیم خود را دوباره ارزیابی می کرد، و پارانویا نیز اکنون به درون خود خزیده بود. اگر کسی به دنبال او بیاید، احساس می کرد در معرض آسیب و آسیب پذیری قرار گرفته است.
او توضیح داد: «چارهای نداشتم، سعی کردم با تمام سرعت خیابان را دقیقاً روبروی هتل بدوم تا سرانجام به پمپ بنزینی رسیدم که دقیقاً در کنار آن فروشگاهی بود. از مردی که در آنجا کار میکرد خواستم مرا بیاورد. تاکسی.”
اسدالله زاده با استفاده از تلفن همراه خود، سفر خود به اسلو، پایتخت نروژ را برنامه ریزی کرده بود، اما از قبل باید در پرواز فکر می کرد. او با تاکسی به شهر بعدی رفت و چند ساعت منتظر بود تا به اتوبوس اسلو برسد.
اما نمیتوانست از ترس اینکه او را ردیابی میکردند خلاص شود. وی با بیان اینکه خیلی استرس داشتم و خیلی نگران بودم که ممکن است مرا پیدا کنند، گفت: در یکی از ایستگاه ها از اتوبوس پیاده شدم و گوشی ام را در آب انداختم.
در نهایت او به پایتخت رسید، اما با وجود اینکه نزدیک به 200 مایل بین خود و تیمش فاصله گذاشته بود، از دیدن یکی از ورزشکارانش در ایستگاه قطار اسلو وحشت کرد. اسدالله زاده از ترس تعقیب او دوباره فرار کرد.
همان موقع بود که در نیمه های شب سرد سه کیلومتر دویدم و فرار کردم.»
اسدالله زاده می گوید که اگر مجبور به بازگشت به ایران شده بود، «صددرصد مطمئن هستم که با زندان، شکنجه و شاید بدتر از آن – اعدام مواجه می شوم».
“زندگی شما نیز ممکن است در خطر باشد”
اسدالله زاده به عنوان یک پاورلیفتر سابقه ای طولانی داشته است. او 18 سال است که در مسابقات حضور دارد و در 11 سال حضورش در تیم ملی ایران، چهار عنوان قهرمانی آسیا را به دست آورده است. او همچنین یک داور و یک مربی است و با بزرگترین رویدادهای این ورزش غریبه نیست.
با این حال، اوایل سال 2021، رابطه او با تیم ملی شروع به تیره شدن کرد. اسدالله زاده در مسابقات قهرمانی لیگ باشگاه های جهان مدال برنز را به دست آورد و آن را تقدیم کادر درمانی کرد که در خانه با همه گیری کووید-19 مبارزه می کردند.
سلیمانی در زمان مرگ، فرمانده سپاه مخفی بدنام قدس بود و بسیاری از تحلیلگران آن را دست راست رهبر ایران آیتالله علی خامنهای میدانستند.
سلیمانی و اسدالزاده هر دو اهل یک استان در ایران هستند و تقدیم او به کارکنان بهداشت و درمان به عنوان یادگار سلیمانی تلقی می شد.
بنابراین، در زمان برگزاری مسابقات جهانی IPF در ماه نوامبر، اسدالله زاده می گوید که از سوی مسئولان ارشد تیم به او اطلاع داده شده است که انتظار می رود با گرفتن تصویری از سلیمانی در عرصه مسابقات، خود را نجات دهد.
به گفته اسداله زاده، نایب رئیس فدراسیون که در کنار تیم ایران حضور داشت، از او خواست که تی شرتی بپوشد که با جسارت تصویری از سلیمانی در آن نقش بسته بود.
اسدالله زاده میگوید هنگام فرار از هتل توانسته است تیشرت را پس بگیرد و در حین مصاحبه آن را مقابل دوربین نگه داشته است. او می گوید که بارها از سوی نایب رئیس و مدیر تیم برای پوشیدن آن تحت فشار قرار گرفته است.
اسدالله زاده گفت: از پوشیدن پیراهن خودداری کردم و با تهدید مواجه شدم. سپس به او گفته شد: «اگر از پوشیدن پیراهن امتناع کنی، در بازگشت به ایران، هم خودت و هم خانواده ات با مشکل مواجه میشوی».
و شما مانند کسی که مخالف رژیم است و کسی که از همکاری با ما امتناع کرده با شما رفتار خواهد شد. ممکن است جان شما نیز در خطر باشد.
اسدالله زاده می گوید که سعی کرده به مافوقش توضیح دهد که قوانین مسابقه مانع از پوشیدن هر چیزی با عکس یا آرم می شود و انجام این کار اخراج او از مسابقه را تضمین می کند. در هر صورت، وی افزود که از اختلاط سیاست با ورزش بیزار است.
اسدالله زاده با بیان موفقیت های قبلی خود به سی ان ان گفت: در این سال ها که ورزشکار بوده ام هرگز قصد ورود به مسائل سیاسی را نداشته ام، زیرا ورزشکار هستم و سال ها از عمرم را صرف کرده ام تا بتوانم افتخارآفرینی کنم. به خودم، مردمم و کشورم.”
اسدالله زاده می گوید به جای استراحت در هتل شب قبل از مسابقه خود، حتی نمی توانسته بخوابد زیرا با تصمیماتی دست و پنجه نرم می کرد که زندگی را تغییر می داد و هیچ یک از نتایج خوب نبود.
روز بعد، عملکرد او به قدری ضعیف بود که حتی چند هفته پس از پایان زندگی اش همچنان او را آزار می داد و فشار بر او بی امان بود.
اسدالله زاده می گوید یک بار دیگر با مدیر تیم و یکی از مسئولان حراست ورزش مواجه شده و یک فرصت آخر برای تمکین به او داده شده است.
او میگوید به او اطلاع دادهاند که یا تیشرت را روی صحنه میپوشی تا عکس و فیلم بگیریم و به ایران بفرستیم یا حتماً در بازگشت به ایران با تو برخورد قانونی میکنیم.
او احساس می کرد که اکنون تنها گزینه واقع بینانه اش این است که تیم را ترک کند، از هتل فرار کند، به دنبال پناهندگی در خارج از کشور باشد و خطر اینکه دیگر هیچ یک از خانواده اش را نبیند.
شلاق خورده
اسدالله زاده دلایل خوبی برای نگرانی داشت.
امید احمدی صفا بوکسور ایرانی در مهرماه به فینال مسابقات جهانی کیک بوکسینگ ایتالیا رسید اما هرگز برای کسب مدال طلا حاضر نشد.
در عوض، او نیز پس از گرفتن یک ویدیو سلفی که نشان میدهد در کنار تیم اسرائیلی و پرچم آنها در جایی که به نظر میرسد تجمع همه تیمها در یک زمین است، ایستاده است، از ترس جانش از هتل تیم فرار کرد.
صفا در مصاحبههای بعدی خود با رسانهها درباره این وضعیت توضیح داد و فاش کرد که اکنون برای بازگشت به ایران تحت فشار قرار گرفته است. او در حال حاضر در اروپا به دنبال پناهندگی است.
به گزارش رسانههای ایران، در همان ماه، محمدامین طباطبایی، استاد بزرگ شطرنج ایرانی، مجبور شد برای اجتناب از بازی با حریف اسرائیلی، از مسابقات ابی بلیتز در لتونی انصراف دهد.
سالهاست که در محافل ورزشی بینالمللی این یک راز آشکار بوده است که دولت ایران به ورزشکاران خود اجازه رقابت با اسرائیلیها را نمیدهد.
اما در سپتامبر، رهبر ایران موضع رژیم را بسیار واضح تر بیان کرد.
حضرت آیتالله خامنهای در یک کنفرانس رسانهای تلویزیونی گفتند: به همین دلیل است که از شما و مسئولان ورزشی و ورزشکاران عزیز میخواهم خجالت نکشید. و کانال های قانونی برای حمایت از ورزشکاران ما.
ما نمیتوانیم اجازه دهیم ورزشکاران ما برای کسب مدال با ورزشکاران رژیم قاتل رقابت کنند.»
در سال 2020 دولت ایران کشتی گیر افکاری را اعدام کرد. او به قتل مجرم شناخته شد، اگرچه خانوادهاش و فعالان حقوق بشر استدلال میکنند که محاکمه او ساختگی بوده است.
در دو نوبت جداگانه، سی ان ان با دولت ایران تماس گرفت تا در مورد رفتار افکاری، سیاسی شدن ورزش و تبعیض ادعایی ورزشکاران اظهار نظر کند. CNN هنوز پاسخی دریافت نکرده است.
امسال، کمپین United for Navid چندین فایل از مطالعات موردی را به IOC ارسال کرده است.
کمیته بینالمللی المپیک در پاسخ به سیانان میگوید «در این مورد با کمیته ملی المپیک ایران (NOC) در تماس منظم است و به این کمیته اطمینان داده شده که ایران «متعهد به رعایت کامل منشور المپیک» است.
کمیته بینالمللی المپیک به سیانان گفت: تا جایی که میدانیم، هیچ گونه نقض اصل عدم تبعیض توسط ورزشکاران نماینده ایران در جریان بازیهای المپیک 2020 توکیو صورت نگرفته است.
کمیته بینالمللی المپیک همچنین میگوید برای ابراز نگرانی از اظهارات اخیر مقام معظم رهبری درباره حضور ورزشکاران به کمیته ملی المپیک ایران نامه نوشته است: کمیته بینالمللی المپیک از کمیته ملی المپیک ایران خواسته است تا وضعیت را شفافسازی کند و در مورد اینکه کمیته ملی المپیک همچنان مطابق با المپیک فعالیت خواهد کرد، خواستار اطمینان خاطر شده است. منشور مطابق تعهداتش بوده و ما در نامهای از آنها چنین تضمینهایی را دریافت کردیم.»
“اشک های پدرم”
با این حال، بر اساس شهادت آنها، ورزشکاران به شدت مخالف بودند.
اسدالله زاده با افتخار به نروژ برای یک مسابقه بین المللی و فرصتی برای افتخار کشورش و خانواده اش سفر کرد.
یک ماه بعد، او در یک اردوگاه پناهندگان در آلمان تحت رسیدگی قرار گرفت و سپس برای درخواست پناهندگی به نروژ بازگشت. همه به خاطر یک تی شرت شیک، او اکنون با آینده ای بسیار نامشخص روبرو است.
اسدالله زاده را ناراحت می کند که نمی داند چه زمانی به همسرش می آید و می گوید بعید است که دیگر کشور یا خانواده اش را ببیند.
چنین ضربهای ناگهانی و غیرمنتظره برای اکثر مردم و قطعاً برای ورزشکاران بینالمللی غیرقابل تصور است.
اسدالله زاده با احساسات خود دست به گریبان شد و در پایان گفت: «رژیم جمهوری اسلامی با قدرت در تلاش است تا ورزشکاران را وارد سیاست کند.
از کمیته بینالمللی المپیک و همه سازمانهای مرتبط میخواهم که به ورزشکاران ایرانی کمک کنند و از این که این ورزشکاران مجبور به دوری از کشورشان، خانهشان شوند، مشکلی نداشته باشند، فقط به این دلیل که چارهای جز ترک ندارند.
“من از این واقعیت که ممکن است دیگر هرگز خانواده ام را نبینم بسیار بسیار بسیار بسیار ناراضی هستم. این برای من بسیار دردناک است. بیان آن در کلمات برای من بسیار دشوار است.”
او ممکن است کلمات را نداشته باشد، اما هرگز تاثیر آن بر خانواده اش را فراموش نخواهد کرد. پدرش وقتی تلفنی صحبت کردند شروع به گریه کرد و گفت: اولین بار در زندگی ام بود که اشک های پدرم را می دیدم.